میگم علی من چرا انقد این آدمو گنده کرده بودم؟! مگه آدم قحطی بود؟! به جهنم که دوستم نموند و باهام قهر کرد من چه مرگم شده بود!:)) میگه قربونت برم من که میگفتم تو داری دیوونه بازی درمیاری گوشت هیچکس اطاق صورتی را نکشت...
ما را در سایت هیچکس اطاق صورتی را نکشت دنبال می کنید
پنج سالشه! شهریور ۹۳ عروسی مهرنوش و بابک (مامان و بابای مارال) بود که خاله م برامون از یزد اوردش
یه پیشی کوچولوی پشمالو و نباتی
داییم گفت ماده ست و ما اسمشو گذاشتیم «ملیحه»
کمی که گذشت فهمیدیم نره ول هیچکس اطاق صورتی را نکشت...
ما را در سایت هیچکس اطاق صورتی را نکشت دنبال می کنید
یه چیز بیمارستان هیچوقت برام عادی نشد
مرگ آدما شاید به مرور قابل درک و پذیرش بشه ولی سوگواری نزدیکانشون بعد از مرگشون هیچوقت عادی نمیشه
اون آدمای عاجز و ناباوری که گریه میکنن اسمی رو فریاد میزنن هیچکس اطاق صورتی را نکشت...
ما را در سایت هیچکس اطاق صورتی را نکشت دنبال می کنید